از کجا آغاز کنم بیان قصه ای را در پس هزاره هایش هزاران هزار غصه به یادگار دارد؟!
سرزمین من که بنا به جایگاه ویژه جغرافیایی اش و نیک پنداری و هوش سرشار ساکنان نژاده اش در هماره های تاریخ خاستگاه تمدن و فرهنگ بوده است و سرشار از دارائی وثروت ورفاه! و شوربختانه اما در کنار تمام اینها همسایگانی بس تنگدست و تنگ نظر و دور مانده از تمدن و فرهنگ .
هر کی و هرکجا که سرزمینم را مردمانش در اوج بودند با بهانه و یا حتی بی بهانه مورد تاخت و تاز همان همسایگان قرار می گرفتند که حسرت داشته های انباشته آن خاک اهوراداد چشمان تنگ نظرشان را کور می کرد و ازهمین جاست دوبار تازش بزرگ و تهاجم وتجاوز ترک و و تازی .
زخم ترکان آسیای میانه و مغولان تنها مربوط به دوره کوچکی از تاریخ بزرگ سرزمینم بوده است که قدوقواره آنان به عمق ژرفناک تمدن و فرهنگ ایرانی نمی رسید و بخودی خود در آن غرق گشته بودند اما وای بر تازش دوسویه و دوگانه سوز اعراب تازی که آثار ویرانگر آن بعد از هزار و چهارصد سال همچنان باقی و باقی ست و همچنان تلفات ببار می آورد و از آخرین های آن گرفته شدن جان با ارزش دختر نژاده ایرانزمین مهسا امینی می باشد
برای مردم جاهل و بیابانی ایدئولوژی بکشی مالک نهرهای جاری و زمین های حاصلخیزو زنان زیبا روی ایران می شوی و کشته شوی بجای بیانهای سوسمار پرور شبه جزیره عربستان در باغهای با صفا و نهرهای شیر و عسل با حوریان همبستر می شوی ؛ یک ایدئولوژی بسیار برانگیزاننده ای بود . مردمان جاهل وبه بلوغ نرسیده همیشه و همیشه بالاترین آمادگی پذیرش تزویر را دارند و صدالبته در نهایت به خشکه مقدس مآبانی بسیار متعصب مبدل می شوند. و این چنین بود یک امپراطوری بزرگ بدست وحشی ترین و پرحقارت ترین و متجاوزترین مردمانی افتاد که اعراب و تازیان نام داشتند و به بهانه صادرات بهشت اجباری ساختگی که بزرگانشان خود نیز باور نداشتند ؛ سرزمین بهشت گونه ما را به تاراج برده بودند و دختران زیباتر از حوریان بهشت را به اسارت!
و دردناک و دل خون کننده است و عجیب که با تمام مستندات تاریخی موجود هنوز هم کسانی از سرزمین مان هستند که به جای بیزاری جستن و انتقامی سخت به هر آنچه که بوی عرب و تازی و تازشگری می دهد ؛ از آنان تقلید و پیروی می کنند و حتی تبلیغ! دور نیست که اصالت و اجداد این تعجب آوران به همان تازیان بازگردد و محصول نهایی تجاوز همان قوم وحشی باشند.
با اینکه خود را یک ناسیونالیسم می دانم که جدا کرده شدن بخش هایی از سرزمینم دغدغه بزرگ من بوده و هست و در کنار تمام احساس بیزاری از هرآنچه که ریشه در تازی و تازیان داشته باشد تا بدینجا به دلیل سیاست های خارجی اقتدار گرایانه حاکمیت - و نه حکومتی که بیشتر از نیم آن مفت خور و زالو صفت هستند- ایران و آیت الله علی خامنه ای در برابر آنها در جایگاه اپوزیسیون فعال قرار نگرفته ام چرا که بلوغ مردم ام در داخل و رسیدن تدریجی به فرمی از پادشاهی مشروطه چیزی شبیه پادشاهی سوئد را انتظار می کشیدم اما!!!
به عنوان پدری که دو دختر از همان گروه سنی دارم ؛ مرگ مهسا امینی آنچنان قلب و روح و روانم را به آتش کشیده که به خود گفتم خفه خون گرفتن ها بس هست ! دختران هم رده مهسا سیاست را نه خوب می شناسند و نه آن توجه می کنند ! نه هم چنین به بهشت اجباری دیانتی از آغاز اجباری و به بردگی کشاننده!
آه که هنوز هم نفهمیدند اصلی ترین بارزه دختران ایرانزمین را که یک غرور پاک و بی انتهاست! نمی فهمند اینان نسب به نسب ؛ مادر به مادر و دهان به دهان گفتار و رفتار آزرمی دخت و آتوسا را در یاد دارند!
نمی فهمند یا سودشان در نفهمیدن است که:
دخت ایرانزمین غروری پاک و بی انتها دارد و آزاده زیسته و بخشی از اموال هیچ کس و ناکس نبوده و نخواهد ماند چرا که او دختر یوتاب و تهمینه است و نه دختر عایشه و حصبه و هیچ تازی دیگری که پذیرش تازیانه خوردن از شوهر و حاکم و ارباب از بدیهی ترین هاشان باشد و روح تسلیم از دوران ماقبل تاریخ تا به امروز در عمق وجودشان جاری.
دختران من! دختران سرزمین من پرغرور و آزاده اند.